لطفا

برا خوب شدن حال معشوقه ی یک عاشق پنهانی دعا کنید

لطفا 😔

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینi عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

– شاعر : زنده یاد فریدون مشیری

(پاسخی به اثر فریدون مشیری)

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی …
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من
که ز کوی‌ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟!
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم

– شاعر : هما میرافشار

خنده کنم خنده کنی اری اینست فازی

چالش #لبخند_یادت_نره اجرا شد

البته نوبت صبحش

شاید دوساعت بعدم باز رفتم

خیلیییییییییی خوب بود

یه پسر بچه وقتی منو در حال اینکار دید 

گف خاله منم باهات بیاااام

خلاصه که دوتایی تو خیابونا میدویدیم و هر کی اخمو بود بش میگفتم لبخند یادت نره و بهش لبخند میزدیم

فوق العاده بود

همه اولش یکم تعجب میکردن و بعدش که حالیشون میشد لبخند میزدن و میخندیدن

واااااااااای چقدر پیر مردا خوبننننن

کلی باهامون حال کردن و خندیدن

بعدش رفتیم یه گوشه تو یه کافه خودمونی نشستیم و برا هم تعریف کردیم

بهترین اکیپ دوازده نفره رو تجربه کردم

پ.ن:حال دلتون خوب با چاشنی لبخند;-) 

پ.ن:اقا فرهاد انگار میخوان وبلاگو حذف کنن از همین تریبون خواهش میکنم نرن

پ.ن:موسیقی شاد با یه لیوان نسکافه براتون تجویز میکنم😉


حسودی میکنم

حسودی میکنم معشوقه ی خواننده ای عاشق

حسودی میکنم به مخاطب ترانه های ترانه سرایی

حسودی میکنم به حال نویسنده ای در حال خواندن کتابش

حسودی میکنم به مادری که خوشبختی بچه اش را میبیند

حسودی میکنم به کسی که شب ها آسوده میخوابد

حسودی میکنم به کسی که همیشه میخندد

حسودی میکنم به پیرمرد کلبه نشین در وسط جنگل

حسودی میکنم به پسرک جوان که عاشق دخترکی عاشق خودش است

حسودی میکنم به درختی که هیچگاه نمیگرید

حسودی میکنم به بادی که به هر سو میجهد و میرود

حسودی میکنم به کودک چند ماهه ای که در عالم رویا لبخند میزند

حسودی میکنم به دختر بچه ای که از پله ی پنجم خود را در آغوش پدرش می اندازد

حسودی میکنم به صدای خنده هایت که دل ها میبرد

حسودی میکنم به خدا

که همه چیز را میداند...

لعنتی هرچی میگه راسته

فامیل دور: ﺷﺎﻧﺲ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺁﺩﻣﻮ ﻣﯿﺰﻧﻪ،

ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﻧﮓ ﺑﺮﻧﻤﯿﺪﺍﺭﻩ،

ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﮐﻼً ﮐﻠﯿﺪ ﺩﺍﺭﻩ!!


فازی تکرار لحظات غربانه ات چگونه گذشت

سلااااام

من بعد 24 ساعت اومدم

حالم امروز به لطف همگیتون خیلی خوب بود 

بابت دیروز واقعا ممنوننن😍🌹🌹🌹🌹

امروز کلاس داشتم

پیاده داشتم میرفتم که یه پسر جوون یهو جلوم ظاهر شد 

یه کاغذ تو دستش بود که روش نوشته شده بود

لبخند فراموش نشه:)

یادم افتاد که لبخندو یادم رفته

خندیدم و گفتم میشه منم باهاتون همکاری کنم؟

و قرار شد از فردا منم اینکارو بکنم که خیلییییییی ذوق دارم:)))))😍

بعد از کلاسم داشتم برمیگشتم خونه که یهو دلم هوای حرف زدن با یکیو کرد 

گوشیمو در اوردم و بدون توجه به صفحه یه شماره رو شانسی گرفتم 

یه دختر 23 ساله بود که اهل آبادان بود 

شاید دیوونگی بود این کارم 

ولی اون دخترم مث من دیوونه بود که کل راهو با یه ناشناس یهویی حرف زد 

یه شاخه گل خریدم و بخ خودم تقدیم کردم 😂🌹😍

پ.ن:حالتون چطوره خوبید؟چخبراااا؟

پ.ن:نظرتون راجع به چالش لبخند چیه؟اینطوری که شماهایی که این پستو میخونید مث من به کساییکه اخم میکنن بگید لبخند فراموش نشه و تجربیاتتون رو پست کنید با #لبخند_فراموش_نشه

پ.ن:هوا خیلی خوبه،یک ساعت پیاده روی شبانه تجویز میکنم براتون😉

پ.ن:حال و هوای دلتون خوب با چاشنی نسیم بهاری...

پ.ن:منتظر نظراتتون درباره ی چالش هستمااااا

پ.ن:عکس پایینم تقدیم به همتوووون

ینی خاک تو سرت فازی

ینی من یه روز وبلاگارو نخوندم اینطور شدااااا

اقا 

تولد اقای قدح دوست عزیز و خوبمونه

خیلی خوشحااااااال شدمممممم

اقای قدح عزیز تولدتون مبارککککککککک🎶🎶🎶📣📣🎈🎉🎊🎊🎈✨🎇🎆🎆🎊🎊🎈✨✨🎄🎇✨🎉🎊

بابت تاخیر عذر میخوااااام

امیدوارم 120 ساله بشییییید 

این عکسم از طرف من تقدیم به شما

"دختری از جنس باد"


مردها

مرد ها میتوانند گریه کنند

میتوانند تمام عمرشان را در غم بگذرانند

میتوانند شب ها سیگار بکشند و تمامشان را با دود سیگار به باد دهند

میتوانند سالهای سال تنها بمانند

اما آنها

بغض هایشان را قورت میدهند

غمخانه ی درونشان را با خنده های مصنوعی پنهان میکنند

سیگار میکشند و 

خود را به باد فنا میسپارند...

صدای سهراب

در دنیایی زندگی میکنیم که صدای فریاد های غمناک جای خنده ها را گرفته اند

صدای شعر های نیما و سهراب

جای خود را به صدای خر خر ماشین ها داده اند

صدای عشق 

شده است صداهای ضبط شده

چرا در این دنیا

جایی برای خوش بودن نمیابم؟

دلم میخواد

دلم میخواد داد بزنم 

دلم میخواد برم بالای یه کوه من باشم و خدام 

سرش داد بزنم بگم خدا چرا 

چرا انقدر بنده هات اذیتم میکنن

چند بار این دل باید بشکنه

دلم میخواد همه چیزو ول کنم 

همه چیزو 

بشم یه آدمی از جنس سنگ 

که هیچ بویی از محبت و عشق و مهربانی نبرده 

قلبم خشک بشه 

دیگه از هیچی لذت نبرم 

بشم یه آدمی که فقط زنده س

از همه دلگیرم

از تمام دوستانم دلگیرم 

از پدر و مادرم دلگیرم 

از خودم دلگیرم 

خدایا

از تو ام دلگیرم 

دلم شکسته 

شکسته تر از قبل

دوست دارم بشم همون دختر شاد قبلی که با بوی گل های رز لبخند بیاد رو لبش 

دختری که مثل باد به هر جا دلش میخواست میرفت

دختری که عاشق زندگیش بود و مثل الان هر دقیقه آرزو نمیکرد که دقیقه ی بعدی رو دیگه نبینه 

همون دختر قبلی 

دوست داشتم خودمو 

ولی الان نه

الان فقط میخوام بمیرم

میخوام دیگه هیچکسی رو نشناسم

دلم میخواد فراموشی بگیرم و گم بشم تو داستان های بی پایان دقیقه ها و ثانیه ها و بدون بار سنگین خاطرات در زندگیم پرواز کنم 

دلم میخواد جایی زندگی کنم که هیچکس منو نشناسه 

هیچکس منو نبینه 

شاید یه کلبه وسط جنگل

شاید یه قایق وسط دریا

شاید یه آلاچیق وسط آسمون صاف و شب پر ستاره ی کویر

شاید یکی 

گم در فضای مجازی

کاش بمیرم 

مرگ رو دوست دارم

"دختری از جنس باد"


درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan