توان ندارم

نمیدانم چه شد که آنچه بین ما بود از بین رفت.معمولا در فراموش کردن آدم هایی که از زندگی ام خارج شده اند خوب عمل می کردم.اما تو جور دیگری بودی.تو برای من جور دیگری بودی همانطور که من با تو منی دیگر بودم.امشب فکرت اذیتم می کند. کاش می دانستم چه شد و چرا اینگونه شد،آنموقع شاید از تو گذشتن برایم راحت تر بود.اما حالا...فقط میدانم که نشد.

نشد آنچه که فکرش را می کردم.

زندگی ام عوض شد اما فکر تو تمام نشد.

چرا برایم پایان نمی یابی؟

توان فرار از هیچ خاطره ای را در پاهایم ندارم.

 

دخترک درکت میکنم با تموم سلول های بدنم

رفتن؟نامزدم رفت!مادرم فوت کردبعد 6 سال از دوران نامزدم باز عاشق شدم و اینم رفت

گاهی واقعا اذیتم میکند میفهممت ولی خوشحالم باورت میشه فقط بیشتر وقتا وقتی فکرشون میاد سمتم صرفا به تایمای خوبی که با هم گذروندیم فکر میکنم و همش لبخند رو لبمه؟بهت دروغ نمیگم گاهی گریه هم میکنم ولی فقط برای دلتنگی واسه حس اون موقعم مرمره اون موقع

به این رسیدم که تنهایی خوشبختم و همههههههه چیز همهههههه ادما همیشه رفتنی ان چه با انتخابشون که دیگه نمیخان تو زندگی تو باشن چه با مرگی که هیچکس نمیتونه جلوشو بگیره

روشم رو امتحان کن شاید حالت بهتر شه دخترک باد

سلام مرمر:)
عزیزم واقعا متاسفم که این روزا رو گذروندی و مطمعنم برات سخت بوده
مرسی که وقت گذاشتی و بهم پیام دادی
منم حالم خوب میشه شاید دیر
ولی مطمعنم که میشه
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan