دلتنگتم...
بابام همیشه میگه:
قدر گریه هاتو بدون،چون نشون میدن چقدر پستی بلندی سر راهت بوده...
امروز تمرین تئاتر دارم که هییییچ کاری نکردم ، برم استاد ش.ل مورد عنایت قرار میدتم،میخوام نرم ولی حتی اگه نرم هم مورد عنایت قرار میگیرم:/
جمعه به وقت 5 مرداد سالگرد خانه ی تئاتر جوان! میباشد و کلی کار میریزه سرمون،باید سالنو اماده کنیم،تدارکات،پذیرایی،همشم باید خودمون بچه های استاد ش.ل انجام بدیم:(
پنج مرداد یه اتفاق جذاب دیگم میفته که خودش در جریانه😌
I'M HAPPY😍
بهم اجازه میدی فازتونو درک کنم وقتی دنبال میکنید و به هر دلیلی من دنبالتون نمیکنم
بعد قطع دنبال میکنید😂
قشنگ معلومه خواننده نیستید😊صرفا جهت بالا رفتن اون عدده
نکنید این کارو قشنگ نیستا
میشه چند مورد از کتاب های آقای صمد بهرنگی رو معرفی کنید
ممنون
پ.ن:شما میدونید به آقای صادق هدایت(💜) چه لقبی دادن؟
هر چه بگندد نمکش می زنند
وای به روزی که بگندد نمک!
پ.ن: نگندیم لطفا!!!
به قدری خستم که حتی حال تکون خوردنم ندارم
مث دسمال افتادم به گوشه اتاق:(((
-دوستش داشتم میفهمی
+سیگار نکش
-چه ربطی داره
+سیگار رو ترک کن،لحظات گذشته ی زندگیت که دائم داری تو دود سیگارت تصویر سازیشون میکنی خود به خود ترک میشن!
داریوش عزیزم سلام،زندگی را چگونه خوش میگذرانی که حتی لحظه ای دست از سر مغز بی پروای من بر نمیداری؟
اینجا گرم است اما دستان من سرد بی روح بودن را تجربه میکنند،دلتنگ شده ام،دلتنگ پدرم،تو خوب میدانی چون همانطور که من روی چین خوردگی های مغز سولانژ راه میروم تو هم روی خاکستر های مغزم جا خوش کردی و میفهمی چه میگویم،اینجا در این دنیا هیچ چیزی نیست که بخواهد من را خوشحال کند،میدانی؟ [یاد گرفته ام خوشحالی را بسازم،چون انتظارش بی فایده است!]
کتاب میخوانم.کتاب مینویسم.شعر میگویم،اما حسادت میکنم به شاعران دیگر و هیچگاه با لذت تمام شعرهایشان را از بر نمیکنم!استاد ش.ل اصرار دارد شعر هایم را برایش ببرم اما هرگز این کار را نمیکنم،چون اگر ببیند میگوید:خانه های باد برده گر بخندند هم کسی آنها رو نمیبیند،و من احساس میکنم دختری از جنس باد را باد میبرد...
گفتنش کافی ست که تا بدانی چقدر نبودش را حس میکنم وقتی جلوی در خانه ی جوان منتظرم نیست،وقتی هیچ صدای آشنایی از در خانه در نمی آید،میشناسم حتی صدای باز کردن در را اگر پدر باز کند
دوستت دارم پدر!...
پ.ن:داریوش شخصیت خیالی منه و وجود خارجی نداره:)
ازون شخصیتا که از بچگی باهامه
و من براش نامه مینویسم دو روز یکبار،نمیدونم چیشد که تصمیم گرفتم اینو اینجا بزارمش:)
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۱۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۱۷ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۶ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳۳ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴۲ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۲۹ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۳۴ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۳۵ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۲۳ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۲۲ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۶۸ )