بهم یبار گف دوستت دارم
اونموقع علاقه ای بهش نداشتم
بهش گفتم مرسی
الان دوسش دارم و فقط منتظرم تا بهم بگه دوستت دارم
تا در جوابش فریاد بزنم
منم دوستت دارمممم
#رفاقتی
"دختری از جنس باد"
بهم یبار گف دوستت دارم
اونموقع علاقه ای بهش نداشتم
بهش گفتم مرسی
الان دوسش دارم و فقط منتظرم تا بهم بگه دوستت دارم
تا در جوابش فریاد بزنم
منم دوستت دارمممم
#رفاقتی
"دختری از جنس باد"
امروز صبح زود از سفر یک روزه برگشتیم
دلم برا اون دور هم جمع شدن هامون تنگ میشه ومیدونم تقریبا آخرین باره تا سال بعد
چون خانوادمو میشناسم
ولش کنیم
امروز میخوام خوش باشم
البته بعد درس😓
نقاشی میکشم
راستی شما نمیدونستید که من نقاشیو خیلی دوست دارم و هر از گاهی نقاشیم میکشم
کتاب میخونم
اینم نمیدونستید که اهل کتابم
زنده میمونم😁✌
این یکی رو دیگه میدونستید
به مرور میشناسیم همو
"دختری از جنس باد"
خنده هایش بوی گذشته را میداد
دست های پینه بسته اش را به یاد می آورم
مژده ی گذشته را میداد
مژده ی سختی
سختی
سختی
سختی...
Üzülmedin mi kalbimi Çarpıp çıkarken?
Küçülmedin mi aşkla Verdiğin sözden cayarken?
ناراحت نشدی وقتی به قلبم ضربه می زدی و می رفتی ؟
کوچک و ذلیل نشدی وقتی زیر قولی زدی که با عشق داده بودی ؟
Nasıl bakıyorsun gözlerime Veda ederken
Ben çok üzüldüm
Sen üzülmedin mi?
چجوری به چشام خیره میشی وقتی داری خداحافظی می کنی؟
من خیلی ناراحت شدم
تو ناراحت نشدی؟
اومدم روستا
روستای مادری
قشنگه اینجا، خیلی وقت پیش اومده بودم خونه هنوز بوی غم میده
چه حس غریبیه که برا سالگرد مادربزرگم دور هم جمع شدیم
هر از گاهی با دختر خاله از خونه میزنیم بیرون
مادرم
مادرش
چشاشون سرخی خون
دلم براش تنگ شده برا مادر بزرگم تنها کسی که از بچگیم یادمه
یادمه چند سال پیش بهش گفتم مادر جان یه خاطره برام مینویسی؟گف من که سواد ندارم من میگم تو بنویس
گفت نوشتم
دیروز داشتم خاطرشو میخوندم
دلم برات تنگ شده مادر جان
حد اقل به خوابم بیا...
من شانه زنم بر موی تو
تو شانه دهی دست دیگری
من پک زنم بر سیگارم
تو فندک روشن کنی
سیگار دیگری
من دست تو بگیرم
تو رو کنی بر بوسه ی دیگری
من خنده کنم بر تو
تو خنده کنی بر دیگری
من بگویم دوستت دارم
امروز برنامه این بود که چند نفری به همه لبخند بزنیم
به هر کس که دیدیم
مام اینکارو کردیم
ولی خیلی جالب بود
یه آقایی که یه سیگار گوشه ی لبش داشت با اینکه عصبی به نظر میرسید با مهربونی جواب لبخندمو داد
یه خانم پیر وقتی سبد سبزی هارو از دستش گرفتم و بهش لبخند زدم گفت خدا خیرت بده
یه پسر جوون وقتی بهش لبخند زدم برگشت گف ها چته کجام خنده داره
یا یه دختر جوون گف آبجی خنده هاتو عشقه
خلاصه که
میدوم مابین دقیقه ها و ثانیه لبخند را رها نمیکنم چون زندگیم را میسازد
شمام امروزو به همه لبخند بزنید
اگه دوست داشتید نتایجو برام کامنت کنین
مثلا یه فنجون قهوه
تو این هوای بارونی
چترتو برداری
بشینی رو پله ها
مثلا سوییچ ماشینو بگیری
بزنی بیرون
موزیکو پلی کنی
همراه باهاش فریاد بزنی
یا مثلا بری زیر بارون بدوی
جوری که همه جات خیس شه
یا مثلا گوشیتو برداری زنگ بزنی به نزدیک ترین دوستت
دوتایی بزنین به کوه
فقط داد بزنین و درداتونو جا بزارین
یا مثلا...؟!
بقیشو شما بگین