اشک های خشک

یکسال گذشت از اولین روزی که تورا از دست دادم.اولین روزی که از اعماق دلم غصه را تجربه کردم،تنهایی را حس کردم،گریه را بلعیدم.امروز اشک زیاد بود،زاری حتی بیشتر بود،اما چند نفر از اعماق دلشان اشک می ریختند؟حداقل خیلی ها نه.

قانون زندگی همین است،ظاهر سازی. اما در میدان زندگی من ظاهر سازی جور دیگر بود. من امروز قطره اشکی بر صورتم جاری نشد، چون از تو یاد گرفتم قوی باشم.

غصه وجودم را بلعیده بود ولی اشکی بر صورتم جاری نشد،در عوض خندیدم،لبخند زدم،قهقهه زدم و پی بردم:

اشک های خشک مرا همراه نیست.

باید زجه زد تا همراه داشت.

still

من این شهر را ترک میکنم تا دیگر تورا نبینم.

نه برای اینکه از تو تنفر دارم

بلکه بخاطر اینکه هنوز دوستت دارم.

آدما

آدما عالین تا وقتی که دهنشونو باز نکردن.

درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan