ته تغاری

اولین نوه ی مامان بابام که به دنیا اومد،دارم راجب دخترِ داداشم حرف می زنم،من به عنوان ته تغاری کاملا یهویی فراموش شدم،همه ی توجها برا ثنا بود، حسودی می کردم ولی هیچکس هم نبود درکم کنه،هیچکس نبود بگه بچه س

اذیت میشدم ولی به روم نمیاوردم...سه ساله باران به دنیا اومده،نوه ی دوم،بچه ی داداشِ دومم،همه شدن آغوشی برای ثنا،که احساس خلا نکنه،حسودی نکنه به باران...میخوام بگم همونطور که بچه ی آخر بودم،تو لیست اولویت هم بچه آخر بودم

کی بهتر از تووو

قبلا راجب پسر همسایه گفتم براتون،که کل بچگیمون باهم بود،بعد کلا کودکی عاشقانه ای داشتم من😂😂😂

وقتی اهنگ کی بهتر از تو از عارف خیلییی رو بورس بود،ما هم در دوران جاهلیت به سر می بردیم-_-بعد با این اهنگ دوچرخه میروندیم دو تایی، یه روز قرار شد من و خانواده ی گرامی یه هفته بریم مشهد...منو علی رو غصه گرفته بووود که یه هفتهههه بازی نمیکنیییم،بعد اومدیم برا هم نامه بنویسیم😂😂😂این اهنگو باز کردیم شروع کردیم نوشتن،حالا متن نامه:

علی جانم،علی جانم،در این سفر دلم برایت تنگ می شود

مراقب دوچرخه ام باش دزد نبرد چون اگر ببرد دیگر نمی توانیم باهم دوچرخه برانیم😂

و کلی چرت و پرت دیگه-_-

جالب اینجاس وقتی از مشهد برگشتیم رفتم دوچرخمو درارم بازی کنیم دیدم دوچرخه م از شدت تمیزی بررررق می زد،نگو مامانم کلیدو داده که خانوم همسایه بره گلا رو اب بده،اینم کلیدو کش رفته،رفته دوچرخمو شسته که مثلا منو سورپرایز کنه😂😂😂


اهنگو یهو یجا شنیدم کلی خاطراتم زنده شد:))))




پیرهن گل گلی وااای

پیرهن گل گلی باشد👗

من باشم😇

خانواده باشد👨‍👩‍👦‍👦

طبیعت باشد😍🌹💜💛

 

خوش گذرونی وای وای

روزها خوب میگذرن،شاید خوب تر از چیزی که انتظارشو داشتم،فکرم آزاده،قلبم پر از سرخوشیه،زندگی عالیه

امروز با مهلا رفتیم گشت و گذار،اول رفتیم پارک بانوان...دیدیم حوصلمون سر رفت اونجا:/ پا شدیم رفتیم اللر(اسم یه پارک تو ارومیه_اللرباغی) رفتیم نشستیم بر لب جوی و گذر عمر دیدیم،هرچی اصرار کردم که بیا کفشا و جورابامونو دراریم پامونو بندازیم تو آب قبول نکرد منم حسرت به دل موندم:(

کلی راه پیاده روی کرده بودیم کلی تشنمون بود،یه مرده دقیقا رو به رومون یه بطری آبو سر کشید،حالا من فشارم افتادههه بووود بیا و ببین😂😂😂😂تو راه بین پارک بانوان تا اللر هم یه دختر و پسر جَوون داشتن فالوده میخوردن😭من باز فشاااارم

خلاصه اینکه خیلی خوش گذشت،یهو دیدم گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم عمو سرویس ابتداییمه😂گف مبصر(منو مبصر کرده بود تو مینی بوس) تو اللر دیدمت چقد بزرگ شدیو ازین حرفا

اره خلاصه،خیلی خوش گذشت،موقع خدافظی سر کوچه به مهلا گفتم خدافظ تا بعد ماه رمضون،گف برو بابا میدونم باز پس فردا میگی پاشو بریم فلان جا😁راستم میگه😑ایتس می(it's me)

خاطره وار

یادمه چند ماه قبل که داشتم می رفتم سر تمرین،پیاده بودم و راهمو گرفته بودم از یه پارک برم که حوصلمم سر نره،بعد یه دختر و پسر جَوون دیدم که نشستن رو چمنای پارک:)بعد پسره دستشو انداخته بود رو شونه های دختره و دخترم سرشو گذاشته بود رو شونه ی پسره:)))))

منکه با فاصله ی پنجاه سانتی از جلوشون رد شدم یه نگاه انداختم بهشونو ناخودآگاه نیشم تا بناگوش باز شد:))))همینطور داشتم می رفتم که دختره صدام کرد و خواست برم ازشون عکس بگیرم^~^ 

در طول دو دقیقه ای که طول کشید تا ازشون عکس بگیرم فقط داشتم قلبمو با ذهنم متقاعد می کردم که بهشون نگم:میشه عکستونو برا منم بفرستین😇


گاااد2

رفتیم خونه ی داییم برا دید و بازدید،نوه ی داییم که پنج سالشه همچین موجبات رفاه و آسایش باران(برادرزادم که دو سالشه) فراهم میکنه که هممون کف کردیم😂😂😂اورده مداد رنگی هاشو داده به من،میگه وقتی باران جون بزرگ شد اینا رو بده بهش کادو از طرفم😂😂😂باباش هم میگه پسرم از الان به فکرش نباش و قیافه داداش من دیدنیهه😂😂

ملت از دو سالگی کادو مداد رنگی میگیرن بعد من با این ابهتم یه ماژیک وایت برد داشتم اونم دادم استاد ش.ل از بس رو تابلو توضیح نوشت تموم شد-_-

گاااد

نرفتین دنبال برادر زادتون بهتون بگن مامانشی؟بفهمین چی میگم-_-

ینی انقدررر چهرم بزرگ نشون میدههه

درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan