گاها فرصت هایی که میدیم تا جبران کنن هم تموم میشن
دوست داشتم یه فولکس واگن زرد داشتم و باهاش کل دنیا رو می گشتم،هرجا میرسیدم دو روز تو خیابوناش گشت میزدم و با دونه دونه کافه های شهر خاطره می ساختم،با دودنه دونه آدمای شهر حرف میزدم،با دونه دونه کلمات زندگی می کردم و هروقت یکی ازم میپرسید چرا زرد؟میگفتم حتی خونِ توی رگهای منم زرده!
دوست داشتم مثلا اون دیوونه ی محلمون که کلی ماشین قدیمی داره یه حیاط پر از فولوکس قورباغه ای های رنگی رنگی داشتم و هروقت ازم میپرسیدم چرا فولوکس قورباغه ای؟داد میزدم کل جهانم دور بزنی نمیتونی یکی مث من پیدا کنی که فولوکس قورباغه ای دوست داشته باشه و باهاش یه دنیا خاطره ساخته باشه!
گفتم چیشد؟
گف:چی چیشد؟
_زندگیت دیگه
+مگه زندگی فقط مال مارایی نیس که در لونشون پونه در نمیاد؟
_تو چی کمتر از یه مار تو یه خونه ی بدون پونه داری؟چش نداری؟داری که
+فقط بلد نیستم زیادی به بقیه آسیب برسونم
_چی گف
+کی؟
_مهم نیس
+اینکه کیه؟
_شاید!
بعد چشاشو بست و رفت غرق شد تو دنیایی از فکر که جای منی که تهی از هر فکری بودم نبود،وقتی چشاشو وا کرد دیدم چشاش شدن کاسه ی خون،وقتی چشاشو می بست سیل عظیمی از خون راه چشاشو باز می کردن،زیاد نگذشت که خون همه جا رو برداشت،داد زدم چیکار میکنی؟
گفت:مگه من چیم کمتر از یه مار بود که در خونش پونه سبز نشده بود؟!
یروز وسط خیابون زدم دلو به دریا شروع کردم رقصیدن،چرخیدم و چرخیدم و چرخیدم و خیره شدم به لباس چین چین قرمزی که دور تا دورمو پر کرده بود ،اون روز کل شهر بهم گفتن:دیوانه ی رقاصه
یروز با خودم عهد بستم که کل کافه های شهرو زیر پام بزارم،با مردم شهر حرف بزنم و انقدر بنویسم و بنویسم و بنویسم که روی دیوارای کافه های شهرم همه ی مو جو گندمی های کم اعصابی که مثل اون شب بیرونم کردن پر بشه از دست خطای دیوار نویسی های من،اونموقع همه ی اون جو گندمی ها صدام میزدن:دختر دیوانه
خداوند دیوانگی را آفرید تا کسانی که از بودنشان رنج می برند از دیوانگی شان لذت ببرند
و عشق بهانه ای برای انتظار
و عشق بهانه ای برای پایبندی
و عشق بهانه ای برای بهانه ها
و عشق پایان تمامی شروع ها
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟
نمیخواهم بدانم کوزهگر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت؟
ولی بسیار مشتاقم،
که از خاک گلویم سوتکی سازد.
گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی،
دَم گرم ِخوشش را بر گلویم سخت بفشارد،
و خواب ِخفتگان خفته را آشفته تر سازد.
بدینسان بشکند در من،
سکوت مرگبارم را...
"دکتر علی شریعتی"
-فازی تو هنوز آدم نشدی؟
+مگه باز چیکار کردم
-تنها کاری که میخوام ازت اینه که دهنتو ببندی!
(با خودم حرف میزنم)
نمیدونم چه ارتباط شگفت انگیزی بین اسم "روزبه" با هنرمند ترین ها وجود داره-_-راستش تا اینجا که در خدمتتون هستم نزدیک پنج نفر با اسم روزبه میشناسم که تو قسمت های مختلف هنری شهرمون فعالیت دارن!اصلا چرا راه دور بریم،صدا رو داشته باش که گیر کرده تو گلوی روزبه نعمت اللهی(الهی؟!)😍لامصب فقط تو آهنگ "بدون تو" میگه بغض تو صدام از عشقه دلم میخواد خودمو از پنجره ماشین بیرون بندازم^~^اخه همیشه بهترین آهنگامو تو ماشین گوش میدم*~*
یا همین جناب آقای "روزبه معین"اصلا مگه میشه کتابشو بگیری دستتو بتونی ازش دل بکنییی؟!اصلا نشدنیه
به هرحال اگه روزبه نامی در اطرافتان موجود است برید بهش یادآوری کنید که هنرمندی به اسمش خیلی میاااد
+دوستان میگن روزبه بمانی جااان رو فراموش نکنیددد که از این درد خسته شدههه-_-
شنیدید میگن آدم گاهی با تمام وجود یه آهنگیو میپسنده؟وای من این حالو نسبت به آهنگ نگار از ایهام دارم😍حرف نداره این آهنگ
این روزا یجورای خیلی عجیب غریبی میگذرن البته تا حدود زیادی خوب؛)البته مرگ یکی از عزیزانم تا حدودی حالمو بد کرد اما دارم سعی میکنم روحیمو خوب کنم،البته اینم باید بگم که اگه نقاشی و کتاب و ایهام جانو😁نداشتم حالم خوب نمیشد،یجایی خوندم یه نویسنده ای(گویا معروف هم بوده🙄)گفته زنی که بتونه با کتاب و موسیقی حالشو خوب کنه هیچی جلو دارش نیس😎البته من زیادی خودمونی کردمش-_-
همزمان با نوشتن این متن یه لبخند ملیحی از اینا:) به لب دارم و ایهام جان داره میخونه(میدونم ینفر نیستن-_-برا من ینفرن)صبا هم تو تلگرام داره راجب اینکه چند درس عربی خونده و چقد بدبختیم که باید درس بخونیم حرف میزنه:-P
شاید باورتون نشه اما چند روزه زدم تو فاز نمایشنامه نویسی-_-الان که این جمله رو نوشتم صبا بهم پی ام داد که(فازی دپرسی،فازی خوشگلی،فازی از همه.... تری)که البته با ریتم اهنگ بخونینش😂من حاضرم بمیرم برا این بشر از بس که گله!
من واقعا با این آهنگ مست میکنممممم
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۱۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۱۷ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۶ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳۳ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴۲ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۲۹ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۳۴ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۳۵ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۲۳ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۲۲ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۶۸ )