دوشنبه ۳ دی ۹۷
دوست داشتم یه فولکس واگن زرد داشتم و باهاش کل دنیا رو می گشتم،هرجا میرسیدم دو روز تو خیابوناش گشت میزدم و با دونه دونه کافه های شهر خاطره می ساختم،با دودنه دونه آدمای شهر حرف میزدم،با دونه دونه کلمات زندگی می کردم و هروقت یکی ازم میپرسید چرا زرد؟میگفتم حتی خونِ توی رگهای منم زرده!
دوست داشتم مثلا اون دیوونه ی محلمون که کلی ماشین قدیمی داره یه حیاط پر از فولوکس قورباغه ای های رنگی رنگی داشتم و هروقت ازم میپرسیدم چرا فولوکس قورباغه ای؟داد میزدم کل جهانم دور بزنی نمیتونی یکی مث من پیدا کنی که فولوکس قورباغه ای دوست داشته باشه و باهاش یه دنیا خاطره ساخته باشه!