بعد میریم پپرونی؛)

اینجا


هستی؟

گفتا شیخا من آنچه گفتی هستم

آیا تو چنان که می نمایی هستی؟!

:)))

و همگان این را دانستند

از عشق راه فراری نیست!

یک ماه دوری

یک ماه دوری از آهنگای غمگین برای خودم تجویز میکنم!

مراقب روحتون باشید!

خستگی جسمی چیزیه که با خواب یا استراحت حل میشه،خدا نیاره روزی رو که روحتون خسته بشه،خواهش میکنم،عاجزانه خواهش میکنم روح همدیگه رو خسته نکنید!


بخونید

شده است؟

شده از درد بخندی که نبارد چشمت...

من در این خنده ی پر غصه مهارت دارم:)


"پروانه حسینی"



پست و بی غیرت!

یه پسر مگه چقدددر میتونه پست باشه که به زن شوهر دار اونم جلوی شوهرش تیکه بندازه 

و یه شوهر چقدر میتونه بی غیرت باشه که جای اینکه برخورد کنه بلند بخنده

خواندم!خواندی!ماندم!ماندیم

قدم می زدیم در کوچه پس کوچه های خیالاتم،دست هایم را محکم گرفته بودی و زمزمه وار میخواندی:نشود فاش کسی آنچه میان منو توست:)من غرق در نسیم خنکی که صورتم را نوازش میکرد گوش هایم را به امواج خروشان صدایت سپرده بودم،دریغ از لحظه ای دوری از فکر تو!

لحظه ای سکوت کردی،حس کردم دست هایم در حال رها شدن از پرواز بی وقفه ایست که در هوای آسمانی صدایت رخ داده و بود سقوط کردم!سکوت کردی!نگاه کردم!رها کردی!پرواز کردم!تو فقط رها کردی!

شروع کردم به خواندن،صدایم آنقدر بلند بود که لحظه ای تصور کردم روی ابری نشسته و برای تمام عالم میخوانم،فقط تو بودی و تو کافی بودی برای منی که تمام عالَمم تو بودی،خواندم!ماندی!زمزمه کردیم!عاشق شدیم!چه زیباست خدای کوچک من در زمین:)

خانه ای خواهم ساخت

خانه ای رویایی

خانه ای از جنس بوی عطر تو

سقفی از رز های رنگین وجودت را برایش خلق خواهم کرد

تو بخندی و منم

دیوار سازم از آن جنس قشنگ و دلبر لبخند هایت

شب شود

هر لحظه با اواز تو

خواب به چشمانم روا گردد و من

خواب تو بینم

خواب آن که عاشقت هستم

که آن قلب بلورین و حضورت

که آن رز های رنگین وجودت

رهایی بر همه فکرم نبخشند لحظه ای

بس که در خوابم که بینم 

چشم دریایی و طوفانی معشوقم را


 × سه شنبه نوزدهم دی ۱۳۹۶ × 12:36 × فائزه قلی پور


افسردگی؟!

یه روز یکی بهم گفت: تو افسرده ای!

خندیدم،خیلی بلند،گفتم:کو!!منو افسردگی؟اصلا!ببین دارم میخندم

لبخند زدو رفت و دو روز طول کشبد تا خودمو در حالی که مچاله شدم گوشه ی اتاق و گریه میکنم پیدا کنم!تازه فهمیدم چی گفته بود!

حواستون به آدمای اطرافتون باشه:)افسردگی گاهی انقدر پنهان میشه که حتی خودتونم متوجهش نمیشید!یهو میون انبوهی از غصه خودتونو پیدا میکنید که شاید دیر شده باشه...



پ.ن:من الان خوبم:)

غریق نجات دست هایم

من آنقدر حواسم پرت چشم هایت بود که زبانم گرفت،آمدم بگویم دوستت دارم اما!اما!پلک زدی و من باز هم محو تماشایت ماندم و هیچ نگفتم...یک سمفونی زیبا از شکوه و عظمت خدا جلوش چشم هایم پلک میزد و حرف میزد،من میشنیدم اما صدایت اجازه ی گوش کردن نداد:)

من عادت داشتم به غرق شدن در صدایت زمانی که دستانت غریق نجاتم بود:)

درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan