خنده هایت

خنده هایت را خدا داد به من یاد

که در خلوت خود خنده کنم 

وای چه فریاد

به نامت آمده قرعه ی یک عمر جوانی

اگر باشی،نباشی به چه بنیاد؟


#me

من از،آنچه تورا به یادم آورد تنفر دارم

من از،آنچه تورا به خاکم آورد تنفر دارم

من خودم عاشق تو و تو هم عاشق او

من از ،آنچه تو را عاشق او کرد تنفر دارم

برف اومده سرده دمش گرم

برف باریدهههه😍😍😍😍بسی خرسندم

صدای بچه ها از کوچمون میاد که دارن برف بازی میکنن

کاااااااش میشد منم برم باهاشون بازی کنمممم

اگه درس نداشتم حتما میرفتم

ولی امان از درس:(


اینم یه نما از برف تو حیاط نوستالژیکمون از دریچه پنجره ی اتاقم🙄


بی کلاس کی بودم

ینی الان من نیومدم بگم مری کریسمس بی کلاسم:/؟

یافتمش زنده!خودم را

پدر داشت با دکمه ی شل شده ی کتش بازی می کرد و از حالت صورتش مشخص بود داره فکرشو دور میکنه از چیزایی که نمیخواد بهشون فک کنه،دختر گفت:شاید بشه راحت تر از چیزی که فکرشو بکنی پیداش کنی

پدر حواسش پرت می شود و میگوید:با من بودی؟

دختر:نه با خودم بودم

پدر:چیو میخوای پیدا کنی؟

دختر:خودمو!

لطفا جواب بدید

به نظر شما دانشجو بودن تو شهر خودتون بهتره یا شهر دیگه؟

واسه گفتتون دلیل هم بگید

ممنون

باشه

بهم گفتن بی معرفت،بهم گفتن قدر نشناس،من شدم شمشیر زن،اونا شدن شمشیر خوار،من شدم یه دنیا حرف،اونا شدن یه دنیا تیکه!یه دنیا فحش!یه دنیا...

باشه من بی معرفت

اما فقط خدا میداند تمام آنچه از ذهن و دلم میگذرد

پرسش و پاسخ ما

تو پرسیده بودی خدا را ز من

و من پاسخی داده بودم

که خود نیز

هرگز نیاموخته بودم

بدانم همان را


تو پرسیده بودی نشانی ز من

و من پاسخی داده بودم

که هرگز نشد تا نشانت دهم

نبود همان را 

همان نیمه جان را


تو پرسیده و من گفته بودم

کجا مانده بود آن

غروب سحر گاه رفتن

و من مانده بودم

به راهم نهان را

ش.ل

بهترین و صمیمی ترین استاد دنیایی

استاد ش.ل:)

ماجراهای منو تولد

دیروز تولد خواهرم بود منم شدیدا مشغولش بودم،کلی کار ریخته بود سرم اما به هر حال خیلی خوب و خوش گذشت،کادوهامو چون اینترنتی سفارش داده بودم دیروز نرسید دستم و بابتش خیلی ناراحت شدم:(

خلاصه اینکه کلی پول خرج کردم بابت چیزای تزئیناتی و کیک و دسر و... سخت ترینش هم این بود که نزاریم بفهمه!به زور میگفتیم برو بگیر بخواب نمیخوابید انقد که داشتم به ریختن قرص خواب تو چاییش فکر میکردم:/

هرطوری بود شب شد و تولدو شروع کردیم،داشتن عکس میگرفتن که ازین بمب شادیا که خریده بودمو ترکوندم،یهو همشون جیغ زدن،قیافه هاشون انقد خنده دار بود که تا نیم ساعت رو زمین داشتم قهقهه میزدم😂البته اینم بگم که ازشون عکس گرفتم و بابت نگه داشتن عکس تا همین الان دارم فحش میخورم😂

صبح که پاشدم یکم درس خوندم صدای دلنشین پست موتوری جان(بر وزن اسنپ موتوری)تو گوشم پیچید و بعد صدای آیفون😌دویدم بسته رو تحویل گرفتم انقد که هبجان زده بودم وقتی تبلتو دادن که امضا کنم همینطور دستام میلرزیدن اصلا نفهمیدم چجوری امضا کردم😂

کادوشو دادم خواخور جانو که خدارو شکر کلیییی ذوق کرد بابتش😌

درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan