ماجراهای منو تولد

دیروز تولد خواهرم بود منم شدیدا مشغولش بودم،کلی کار ریخته بود سرم اما به هر حال خیلی خوب و خوش گذشت،کادوهامو چون اینترنتی سفارش داده بودم دیروز نرسید دستم و بابتش خیلی ناراحت شدم:(

خلاصه اینکه کلی پول خرج کردم بابت چیزای تزئیناتی و کیک و دسر و... سخت ترینش هم این بود که نزاریم بفهمه!به زور میگفتیم برو بگیر بخواب نمیخوابید انقد که داشتم به ریختن قرص خواب تو چاییش فکر میکردم:/

هرطوری بود شب شد و تولدو شروع کردیم،داشتن عکس میگرفتن که ازین بمب شادیا که خریده بودمو ترکوندم،یهو همشون جیغ زدن،قیافه هاشون انقد خنده دار بود که تا نیم ساعت رو زمین داشتم قهقهه میزدم😂البته اینم بگم که ازشون عکس گرفتم و بابت نگه داشتن عکس تا همین الان دارم فحش میخورم😂

صبح که پاشدم یکم درس خوندم صدای دلنشین پست موتوری جان(بر وزن اسنپ موتوری)تو گوشم پیچید و بعد صدای آیفون😌دویدم بسته رو تحویل گرفتم انقد که هبجان زده بودم وقتی تبلتو دادن که امضا کنم همینطور دستام میلرزیدن اصلا نفهمیدم چجوری امضا کردم😂

کادوشو دادم خواخور جانو که خدارو شکر کلیییی ذوق کرد بابتش😌

از دست شما سکته نکنه صلوات:دیییییی
تولدشون مبارک .
حالا کوچکتر از شماست؟
😂
ممنونم
نه بزرگتره
سلام
برای سورپرایز کردن خیلی باید حرفه ای بود...منم تا حالا شده ضایع شدم سر همین بد سورپرایز کردن....البته دیجی کالا تایم بندی داره و شما میتونی بازه زمانی تخویل انتخاب کنید..جاهای دیگر رو خبر ندارم
موفق باشید
سلام
من کاملا خنگم تو سورپرایز کردن😑
همچنییین
منم خواهرجان رو سوپرایز کردم برای تولدش
خیلی قیافه هاشون خنده دار میشه😂😂
تولدش مبارک
اره😂
مرسی عزیزم
پس حسابی همه رو ترسوندی !
نچ نچ نج
عالی بووود
خوشبحال خواهرجان بخاطر داشتن همچین خواهری :)))
والا بخدا
سلام :)
سلااام
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan