روزمرگی های دختری از جنس باد🍃

اصلا به فکر این نباشید که بیشعور ها تحلیل بروند،پیر شوند و خود به خود خلع سلاح شوند.آنها بنیه و استقامت وحشتناکی دارند.سردرد یا زخم معده نمی گیرند بلکه خود باعث این امراض می شوند! به نظر می رسد که روئین تنند.آدم هایی که درباره شان گفته می شود:"خدا آنها را نمی خواهد و شیطان هم می ترسد که زیاد بهشان نزدیک شود."و بنابر این ما گیرشان افتادیم

کتاب بیشعوری_خاویر کرمنت

_این از کجاش ضربه خورده؟

+پهلو

_پهلو کجاس؟:/

+همون بویرَح تو ترکی

_بویرَح مگه مثانه نیس-_-؟

+نمیدونممممم

_(خطاب به مادرش)ماماااان بویرَح هارا اولور؟(مامااان بویرح کجا میشود:/)

مادرش:کلیه

من:/

اون:\

مامانش-_-

اسنپی داره اهنگ دیس لاو گوش میده منم هندزفری تو گوشم شجریان گوش میدم😂😂😂ترکیب جالبی شده😂

برا ولنتاین میتونید ازینا برام بخرید مچکرم😌

کوچیکشو هااا ازین رو میزیا اخه میدونید من خیلی قانعم

حتما هم زرد باشه

گاه دختری با گریه خیابان هارا گز می کند

گاه مردی با عینک دودی بغض خود را پنهان می کند

گاه درختی با والایی بی باری اش را نهان نگاه می دارد

گاه گلی غنچه می ماند تا پوسیدگی اش را نبینند

گاه دختری لبخند می زند بی آنکه بخندد

گاه پسری می دود بی آنکه بداند از چه

گاه مشتی مو کوتاه می شوند بی آنکه سنگینی کنند!

گاه دریایی خشک می شود بی آنکه بخواهد

گاه عرشی زمینی می شود بی آنکه ستونی بریزد

گاه عاقلی دیوانه می شود بی آنکه احمق باشد

گاه دیوانه ای عاقل می شود بی آنکه دلش بخواهد دلش را دور بیندازد

گاه منی می مانم و شبی و روزی بی بار و سرشار از خداحافظی

گاه نه!همه مرده اند!ما یک مشت مرگ هستیم که راه می رویم!

#فائزه_قلی_پور

دلبر چشم گشود و دیگر قرار هایم دست از بی قراری برنداشتند،چشم هایم بی اختیار، تر شده بودند،نمیدانم...شاید از شوق دیدنت...فریادی زده بودم از جنس نامت که غرورش در دلم انچنان بلند بالاست که حق را نیز با خود میبلعد!اسمت را فریاد زده بودم...کوه ها لرزیده بودند...آسمان خدا به ماهیتش شک کرده بود و فقط من بودم یک مجازی میان تمام حقیقی های دنیوی...تورا نمیدانم...تو مجازی هستی یا حقیقی؟میدانی چرا میپرسم؟چون همانطور که آیدا خدای کوچک شاملو بود،تو،گندم گون زیبایم،خدای کوچک من در زمینی...!

خیسی چشم هایم از شوق دیدارت نبود،از خواب بودن اینهمه حقیقت بود!

ازون آهنگ خاطره ساز هاتون بگین

مال خودم:آهنگ "همه چی آرومه" حمید طالبزاده

دونستن اینکه همیشه خودت برا خودت میمونی میتونه جزو بزرگ ترین موفقیت های زندگیت باشه

مراقب دلتون باشید😃

یه هفته پیش معاون مدرسه صدام زد رفتم با احترام تمام سلام علیک جانم؟

-فازی اسمتو نوشتم برا مسابقه نهج البلاغه برو بخون دو هفته بعد امتحانه-_-

منم تو رودروایسی موندم گفتم اوکی درحالی که میدونسم انقدری کار دارم که پدرم دراد-_-

حالا اون به کنار،این هفته هم اومده میگه باید مقاله هم بنویسی راجبش،اخه مسلمااااااان من کم دردسر دارمممم؟؟؟؟مقاله نهج البلاغه رو کجای دلم بزارمممممم😭تف به نداشتن مهارت نه گفتن

الان همچو خری زرد رنگ در گل مانده ام،البته تصمیم گرفتم مقالمو بدم بیرون برام بنویسن چون وجدانا نه حالشو دارم نه وقتشو:(

بکی برا من مقاله بنویسههههه😭

پ.ن:یه مقاله هم با صبا جانم نوشتیم برا زیست شناسی،یه مقاله هم باید بنویسیم برا خشونت:/احساس میکنم قیافه م شبیه مقاله شده

اگه کسی بلده،بهم یاد بده چطور کاری کنم که یکی از بیانیا نتونه وبلاگمو بخونه