دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷
گاه دختری با گریه خیابان هارا گز می کند
گاه مردی با عینک دودی بغض خود را پنهان می کند
گاه درختی با والایی بی باری اش را نهان نگاه می دارد
گاه گلی غنچه می ماند تا پوسیدگی اش را نبینند
گاه دختری لبخند می زند بی آنکه بخندد
گاه پسری می دود بی آنکه بداند از چه
گاه مشتی مو کوتاه می شوند بی آنکه سنگینی کنند!
گاه دریایی خشک می شود بی آنکه بخواهد
گاه عرشی زمینی می شود بی آنکه ستونی بریزد
گاه عاقلی دیوانه می شود بی آنکه احمق باشد
گاه دیوانه ای عاقل می شود بی آنکه دلش بخواهد دلش را دور بیندازد
گاه منی می مانم و شبی و روزی بی بار و سرشار از خداحافظی
گاه نه!همه مرده اند!ما یک مشت مرگ هستیم که راه می رویم!
#فائزه_قلی_پور