آنچه در محیط اطرافتان و در زندگیتان اتفاق میفتد چقد ذهن و قلبتان را خسته کرده؟ذهنتان چند ساله است؟
چقدر برای جوان ماندنش تلاش کردید؟
هنوز ده ساعت کامل نگذشته از این که بیرون نرفتم و تو خونه نشستم و حقیقتا تحملم سر اومده-_-باید تا دو ساعت آینده حتما برم و یکم قدم بزنم وگرنه دیوونه میشم،اینم عادت بد منه دیگه،راستی دلم میخواد دوباره برم کتابخونه چون می خوام چند تا کتاب فلسفی جذاب بخرم اما نمیدونم کتابخونه پنج شنبه ها تا ساعت چند بازه،احتمال میدم بسته باشه:(
همین الان به خواهرم گفتم بیا بریم سینما و گفت:نه گفتم چرا؟ گفت:بچه های دانشگاه هم میخوان برن سینما من باهاشون نمیرم...و هنوز هم این حجم از تفاوت در سلیقه بین منو خواهرم موجب شگفتی خانواده س:/ البته یچیز جالب هم هست اینه که مامان و بابا و جفت داداشام رنگ چشم و مو و... روشنه در حالی که منو خواهرم گره گاش گوز هستیم(یعنی کسی که رنگ موها و چشاش سیاهه البته ما سیاه نیسیم قهوه ای روشن می باشیم🙄) نتیجه می گیریم منو خواهرم بچه سر راهی هسدیم-_- (diffrent people from diffrent worlds)
خلاصه اینکه حوصلم سر رفتههههه دلم پارک و فلافل میخواااد😭😭😭من گشنمهههه
_بعضی وقتا احساس می کنم از همه بدم میاد
+چرا؟
_چون هرکار مهم و غیر مهمی که انجام میدن آزارم میده،حتی اگه مربوط به من نباشه
+خب،مثلا کِی؟
_مثلا همین امروز
+خب کی باعث شده اذیت شی
_همین که داری اینهمه سوال میکنی داره اذیتم میکنه:/
+خب حرف نمیزنم
_نه حرف نزنی هم آزار دهنده س
+چیکار کنم؟
_بنظرم پنجره رو باز کن و منو بنداز پایین-_-
ما که با هرکی آشنا شدیم غیرتی بود و بچه خوبی بوده
احتمالا اینایی که تو خیابون به دخترای مردم تیکه میندازن همشون منم😊
دوس دارم برگردم به کلاس دوم دبستان که بزرگترین دغدغه م این باشه که با مداد خوش خط تر می نویسم یا مداد فشاری!🙁😃
دوست داشتم تو را در اتوبوسی ببینم،حواست نباشد و خوابت ببرد،من هم زل بزنم و زیر لب بگویم:چه غوغایی به پا کرده چشمانت...اگر ناگهان بیدار میشدی و مرا می دیدی،هرچقدر هم صدایم می کردی باز هم نمی شنیدم،سخت است جدایی از فکر رویاها،مگر اینکه اتوبوس سرنوشت ناگهان از حرکت بایستد،تو پیاده شوی و سرنوست من بپیچد داخل کوچه ی علی چپ،راستی گندمی،چند نفر تابحال با این قدر فاصله ناگهانی هم را در اتوبوس دیده اند؟یا چند نفر زنده از کوچه ی علی چپ بازگشته اند؟
نمیدانم،شاید منم که دارم چرت و پرت به هم می بافم،اما کاش خدا هیچوقت سرنوشت را نمی آفرید...
_چرا دلتنگیو آفریدی؟
+اگه نمی آفریدم کِی یادت میفتاد چه عشق بزرگی در سینه داری؟
_اما ناراحت کنندس
+دقت کن،هیچ عشقی آسانی ندارد:)
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۱۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۱۷ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۶ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳۳ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴۲ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۲۹ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۳۴ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۳۵ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۲۳ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۲۲ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۶۸ )