خدا هیچکیو تو رودروایسی نزاره

یه هفته پیش معاون مدرسه صدام زد رفتم با احترام تمام سلام علیک جانم؟

-فازی اسمتو نوشتم برا مسابقه نهج البلاغه برو بخون دو هفته بعد امتحانه-_-

منم تو رودروایسی موندم گفتم اوکی درحالی که میدونسم انقدری کار دارم که پدرم دراد-_-

حالا اون به کنار،این هفته هم اومده میگه باید مقاله هم بنویسی راجبش،اخه مسلمااااااان من کم دردسر دارمممم؟؟؟؟مقاله نهج البلاغه رو کجای دلم بزارمممممم😭تف به نداشتن مهارت نه گفتن

الان همچو خری زرد رنگ در گل مانده ام،البته تصمیم گرفتم مقالمو بدم بیرون برام بنویسن چون وجدانا نه حالشو دارم نه وقتشو:(

بکی برا من مقاله بنویسههههه😭


پ.ن:یه مقاله هم با صبا جانم نوشتیم برا زیست شناسی،یه مقاله هم باید بنویسیم برا خشونت:/احساس میکنم قیافه م شبیه مقاله شده

مثه اینکه داشتین مقاله ر مینداختین گردن من 😑
من خودم یه بدبختم که باید تفسیر بخونه عاقا 
بعله😡
😒😒😒😒😒
این معاونا خیلی چیزن -_- پدر آدمو درمیارن
منم مجبور کرده این وب رو بزنم 
:(( 
وااای وب منم میخواسن بگیرننن
با کلی دعوا ندادم
مقاله  نهج البلاغه رو بده صبا بنویسه
اونم مث خودم سرش شلوغه😓
سلام :)
آغلاما خخخخ
سلام
اوسوووون میرسیم به هممم😒😒😒
خدا قوت .

اشکالی نداره برای آیندتون مفیده.
سلام
بله-_-
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan