نوستالژی اما قشنگ


کیا باهاش خاطره دارن؟:)

عمیق عمل کنید

ما آدمها تصمیم های زیادی می گیریم،گاهی انقدر کوچیک که فقط به رنگی شدن یه گوشه از اتاقمان کمک کنه و گاهی انقدر بزرگ که آینده مان را تغییر بدهد...گاهی همین تصمیمات کوچیک هستند که منجر به رسیدن و ایمان قلبی به تصمیم های بزرگمان میشوند...وقتی تصمیمی به بزرگی آینده تان گرفتید سعی نکنید تصمیم های کوچیکی که باعث شدند به اون تصمیم اصلیه برسید رو زیر پا بگذارید، انقدر عمیق به تصمیم هاتون عمل کنید که به عمق چیزی که میخواید برسید:)

یقین دارم که می رسید

وقتی میگم رفیق راجب چی حرف میزنم


باز هم صبا جوننمممم:)

دود می خیزد

 

امروز چگونه گذشت

با خواهرم رفتیم خرید،چقد خیابونا شلوغ بودن،چقد سنگ فرشای خیابان خیام پر ازدحام بودن...به شکل عجیبی سرگیجه گرفته بودم از اینکه هر طرف برمیگردم پر از آدمه حتی نفس تنگی هم گرفتم و علتشو نمیدونم.اولشرفتیم برام چادر خریدیم:)خواهرم یه مدل جدید از چادر خرید که خیلی به جفتمون میومد ولی من خودمو زدم به اون راه که خواهرم تکی بخره اونو،بعدش رفتیم سمت خیام و برا خرید چیز زیادی دستگیرمون نشد...خلاصش اینکه چادر جدید گرفتم و همین:)

تو راه هم کلی با خواهرم آهنگ خوندیم(تو ماشین) و مسخره بازی در آوردیم و ملت هاج و واج نگامون میکردن...مغازه ها همشون آهنگای باحال و ریتمیک پلی کرده بودن که فضای باحالی می ساخت...

خوب بود،بد نبود

برا فردا اصلا آماده نیستم و فقط به یک امید دارم میرم...اونم همینه

Not ready


پ.ن:الان یسری با خودتون میگید مگه این چادریههههه؟؟؟؟اولا که این اسم داره و معروف به فازی عه و دوما بله من چادریم

پرتقال من

هم نوستالژیه هم قشنگ

چکیده ای از راهپیمایی

+اینهمه لشکر آمده

Boys:به عشق دختر آمده

من:/



+خونی که در رگ ماست

Boys:به خودمون مربوطه

من:\

من یا جواد مسئله اینست

از شنبه ی هفت قبل تا الان پنج نفر بهم گفتن شبیه جواد تو سریال بچه مهندسی

فقط اون صورتش مربعه تو بیضی ای:/

اسنپی تباه

خیر سرمون تمرین داشتیم امروز،پا شدم رفتم خانه جوان دیدیم بسته س،چیکار کنیم چیکار نکنیم زنگ زدیم به استاد ش.ل گف من پارک جنگلی ام تو نمایشگاه دستاورد های انقلاب اگه خواستین بیاید اونجا،دیدم تا ما بخوایم بریم اونجا دیر میشه اومدم برگردم خونه سه بار اسنپ گرفتم:/

اولی همون ثانیه ی اول لغو سفر کرد:/حس میکنم با اسمم مشکل داشته:/ دومی زنگ زد گف کجایین؟گفتم جلوی خانه جوان گف اونجا کجاس-_-دو ساعت براش توضیح دادم گف اهااا باشه الان میام ...با خودم گفتم خدااا شکرت همین که گوشیمو گرفتم دستم دیدم اونم لغو سفر کرد:/

یبار دیگه گرفتم دمش گرم خیلی آدم مودبی بود...سلیقه موسیقیمونم خیلی شبیه هم بود😂بهرحال با اون برگشتم خونه ولی هنوزم از دست اون یارو دومیه عصبی ام دلم میخواد بردارم زنگ بزنم بهش هرچی از دهنم در میاد بش بگم😒مرتیکه منو مسخره خودش کرده

اینم بگم قبلش با فاطمه(پارتنر جان) رفتیم تو پارک یکم قدم زدیم و یه چایی زدیم تو رگ که خیلی چسبید

ولی اون یاروعه خیلی تباه بود😒

بازم هه😎

وقتی کرم داری بفهمی تو کاکتوس چخبره😂

درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan