سه شنبه ۲ دی ۹۹
این روز ها فیلم های زیادی می بینم،شاید بتوان گفت کتاب های زیادی هم می خوانم،در کل زندگی های زیادی را تجربه می کنم و با حس های چدیدی روبرو می شوم.مانند حس گمشدگی،حس نبودن،در عین حال حس قدیمی بودن:)
تعجب نمیکنم اگه متوجه حرف هام نشید چون خودمم گاها نمیفهمم چی دارم میگم-_-
این شعر استاد شریعتی رو از طرف من بخونید
بد نیست:)
نمی دانم نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد،گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم و چموشش دا در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته گرداند
بدین سان بشکند هردم سکوت مرگبارم را