حس غریبی کل زندگیمو گرفته،مثل اینکه از خونه م دور شده باشم،مثلا اینکه خودمو گم کرده باشم،دلم میخواد حرف بزنم ولی نمیدونم چی بگم،دلم میخواد بخونم اما نمیدونم چی،دلم میخواد برقصم اما نمیدونم چرا،دلم میخواد زندگی کنم ولی مثل درختی شدم که ساکن یه جا وایساده و فقط فکر می کنه،گاها طوفانی هم میاد و یکی از شاخه هاشو میشکنه،گاها هم یکی میاد بهم تکیه میده و زیر سایه م خنک میشه،زمستون که میشه...میاد شاخه هامو میشکنه میندازه تو آتیش تا گرمش شه!
اهنگ بک گراند زندگیم دیگه اوج و فرودی نداره،راکده،گندیده!چراغارو خاموش می کنم،زل میزنم به آسمون خدا،میگن دیوونه شدی،تو تاریکی چی میبینی ولی نمیدونن...گاها تو تاریکی چیزایی هستن که تو روز روشن دیده نمیشن...