چند شبیست خواب تکراری می بینم،خواب می بینم بر لب صخره ای ایستاده ام،میخواهم خودم را پرت کنم،تمام آدم هایی که می شناسم پشت سرم ایستاده اند،اما فقط نگاه می کنند...
در انتظارم فقط یک نفر بگوید بمان،اما...همه فقط نگاه می کنند...
چند شبیست خواب تکراری می بینم،خواب می بینم بر لب صخره ای ایستاده ام،میخواهم خودم را پرت کنم،تمام آدم هایی که می شناسم پشت سرم ایستاده اند،اما فقط نگاه می کنند...
در انتظارم فقط یک نفر بگوید بمان،اما...همه فقط نگاه می کنند...
پس کافه مون چی؟
بام چی؟ رشت چی؟
درسته روزگار غریبی شده و دور شدیم از هم اما هرچی هم بشه آخرش ما دوستای قدیمی هم هستیم، آخرش میخندیم به روزای اولی که از هم بدمون میومد.
عزیزکم، روزای خوبی توی راهن، روزایی که می ارزن به این صبر کردن ها به دیدن این خوابای پریشون.
همیشه دوست داشتنی و زرد بمون.
سلام
خدا رو شکر کن که هُلت نمی دن عزیز! همین که نگاه می کنند، ناراحتند. اما می ترسند از کمک به تو پشیمون بشن. من توی خواب و بیداری به همۀ اونهایی که مثل شما لب صخره ایستادند، می گم نپر بمون و از زیبایی های زندگی لذت ببر.
مانا و نویسا باشید.
:(
چه بده ☹
من توی بیداری جا همه اونا میگم نپر 😊