قدم رو

کلمات فریاد میزنند و من دردم می آید،موجی از کلمات بر سر و تنم قدم رو میروند و با هر فریاد نظامی شان دردم می آید!نمیدانم چرا اما آگاهانه اشتباه می کنم،دو ماه قبل جایی نوشتم اگر دوباره متولد شوم دوباره اشتباه می کنم،نه من احمق هستم نه اشتباهاتم احمقانه!بهرحال به این نتیجه رسیده ام استعداد بسیاری در رنجاندن آدم هایی که برایم اهمیت دارند دارم.مشکل از طرز دوست داشتن من است نه من🙄بارها گفته ام که خانه برایم تنگ است،هرروز دیوار ها نزدیک تر می شوند و احساس خفگی در خانه آزارم می دهد،مثل زندانیی هستم که در سلولِ یک در یکی نشسته و حتی جا نیست پاهایش را دراز کند!مواظب دیوار ها باشید،مبادا بر علیهتان قیام کنند:) مقابله با آنها بسی دشوار می باشد:)

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan