همسایه ی دیوار به دیوارمون...پسرش اسمش علیه و دو ماه از من کوچک تره...از بچگی با علی تو کوچه دوچرخه سواری میکردیم...من خیلی خوب بلدم اسکیت برونم...یادمه یبار قرار شد به علی و پسر خالش که همسن خودش بود اسکیت یاد بدم ...وای که چقدر اون روز خندیدم من😂😂😂واقعا خنده دار بووود...داشتم میگفتم...خلاصه اینکه کل بچگیم و تا همین چهار پنج سال پیش دوستای صمیمی عین خواهر برادر بودیم...بعدش که بزرگ شدیم و دیگه نشد بریم کوچه و دوچرخه سواری کنیم دوستی منو علی هم کمرنگ تر شد...امروز وقتی داشتم از جلسه امتحان برمیگشتم دیدمش خیلییییی بزرگ شده بود...تقریبا هر چند روز یبار میبینمش ولی تاحالا انقدر دقت نکرده بودم که چقدر بزرگ شده و قیافش عوض شده...کاش میشد دوباره برگردیم عقب و مث قبلنا تو کوچه دوچرخه سواری میکردیم و نزدیکای غروب میرفتیم چهار تا بستنی میخریدیم،دو تا مال من دو تا مال توD:...یادش بخیر:(
پ.ن:این عکسه قشنگ دختری از جنس باده:))