الان که دارم براتون تایپ میکنم
یه موسیقی بی کلام بی نظیر و فوق العاده رو دارم گوش میدم که روحمو داره به اوج آرامش میفرسته
وقتی ویولون و گیتار کنار هم باشن
اون وقته که میخوام داد بزنم
من خوشبختم
بگذریم
گذشت دیگه...عیدم گذشت...تعطیلاتم گذشت...
دیگه با عید همه پراکنده شدن
داداشم برگشت اهواز و فامیلایی که از تهران اومده بودن برگشتن
تا اومدیم به خودمون بیایم
یهو چشم وا کردیم دیدیم سر کلاسیم و حمیدی داره درس میگه
اینم بگم که دقیقا روز بعد سیزده بدر
از خواب که پا شدم و فهمیدم دیگه نمیتونم تکون بخورم
سرما خوردگی و سرگیجه و سردرد و...
و البته جفت پاهامم قفل کرده بودن ونمیتونستم تکون بخورم
تا دیروز داشتم میمردم ولی باز امروز بهترم
خلاصه که 97 تا الان زهرشو ریخته امیدوارم زهرش تموم شه دیگه تمدید هم نشه
پ.ن: با نوای دکلمه های آقای ایمان پورحمزه شبتونو تموم(شایدم شروع) کنید...
پ.ن:شبتون پر از خواب های بهاری
چاکر شما
"دختری از جنس باد"