سه شنبه ۷ فروردين ۹۷
نشسته ایم اینجا
در آغوش زندگی
آغوش سردی که هر از گاهی مثل کودک لجبازی که به همبازیش حسادت میکند ما را از آغوشش پرت میکند
اما نه زندگی بچه است
نه ما قدرت این را داریم که همبازیش باشیم
برای برخی
مانند مادری است که دقیقه ها به تَرَک های دیوار رو به رو خیره میشود و موهای فرزندش را در حالی که اشک میریزد نوازش میکند و زیر لب تکرار میکند
غصه نخور همه چیز درست میشود
میدوم مانند باد شاید که دست سرد زندگی مرا به دام گرداب های غم آلودش نیندازد
دویدن هایم بی فایده است
انسان اگر غم را تجربه نکند قدر شادی را نخواهد دانست
من،دختری از جنس باد
میدوم ما بین دقیقه ها و ثانیه ها
لبخند را فراموش نمیکنم چون زندگیم را میسازد
و بار ها با خود میگویم
من همانم که خداوند به بندگانش نشان میدهد و میگوید
ببینید چگونه از مردابی از غم و اندوه بیرون کشیدمش...