در حیاط بیمارستان منتظر بودم که پدر را ببینم،برادرم گفت:"مادر واجب تر است."سر تکان دادم و منتظر ماندم.دیگر فرصت نشد ببینمش و هنوز حسرت این را دارم که ۲۴ ساعت بیشتر از بقیه تورا ندیده ام.
بعضی وقت ها،بعضی اتفاقات،بعضی تصمیمات تورو نابود می کنن.از چیزی که هستی دور می کنن.از چیزی که میخوای باشی دور تر... اما اینو میدونی تمام این از دست دادن ها برای ارزش های بالاتریه،مثل لبخند مادر،مثل رضایت پدر،مثل آغوش گرم خواهر.
من تو زندگیم اشتباهات زیادی کردم،مجبور شدم تصمیمات فوق العاده سختی بگیرم که منو نابود می کرد اما میدونستم درسته.برای هدف بزرگ تریه.برای جلوگیری از اشتباهات بدتریه و برای فرار از غصه های سنگین تریه.
دل های زیادی شکستم...اما میدونستم برای دل شکستگی های سبک تری بوده.
من از تمام سختی های زندگیم سر بلند بیرون اومدم،سنگین ترین غصه هارو متحمل شدم و در پایان رقصیدم و میدونم این فقط من نیستم.همه ی ما بارها شکستیم و دست آخر چینی هامون رو یه جا جمع کردیم و بند زدیم و بلند شدیم.پس من بازم باید بلند شم،مثل تمام هزاران باری که چینی قلبمو بند زدم و بلند شدم.
بلند شو.خدا هنوز باهاته.
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۱۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۱۷ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۶ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳۳ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴۲ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۲۹ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۳۴ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۳۵ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۲۳ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۲۲ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۶۸ )