می دانید که

من یاد گرفته ام از هر کسی که مرا بخاطر خودم نخواهد فاصله بگیرم ودور بشوم...چه دوست،چه رفیق،چه خواهر یا برادر و چه خانواده

من برای خودم ارزشی دارم و برای خودم ارزش قائلم

می دانید که رفیق زیاد است اما کم،رفیقی که تو را بخاطر شبی که شکست خورده و غصه دار شده بخواهد رفیق نیست،تو را بخاطر حرف هایت میخواهد...

یک نصیحت دوستانه:)

این خودتان هست که همیشه پیشتان میماند،خودتان هست که در غم ها اشک هایتان را پاک می کند و پایه برای دیوانه بازی هایتان است،خودتان هست که همیشه هست

خودتان را دوست داشته باشید،قدرش بدانید:)

نازش را بکشید😊😇

روز نویسنده ها(روز قلم)

امروز روز نویسنده هاستتتت

نویسنده های عزیز

روزتون مبارک😍😍😍

دستتون طلا😉💜🌹

نروژ و من!

تاحالا شنیدید تو شهرای شمالی نروژ،شیش ماه شبه شیش ماه روز،فکرشو بکنید اگه آدم تنبلی باشید میتونید شیش ماه تموم بدون اینکه دلیل قانع کننده ای داشته باشید بخوابید و اگه کسی ازتون پرسید چرا؟با قاطعیت تمام بگید

-چون شبه،تو شب هم باید خوابید!🤗

یا اگه آدم شب بیداری هستید مثل من...تصورش خیلییی قشنگه که شش ماه تموم بتونم رو سنگ فرش های نروژ قدم بزنم و تو شش ماه با تموم آدمای شب گرد مثل خودم معاشرت داشته باشم،اینکه بتونم شش ماه بی وقفه به ماهی که هر شب هلالش قوی تر میشه زل بزنم و شاید من،بتونم تو نروژ دست خدا رو بگیرم...ستاره هارو شش ماه بی وقفه داشته باشم و بتونم با خیالاتم ازشون آویزون باشم و تاب خوران با خودم بخونم:

تاب تاب تاب بازی خدا منو نندازی اگه منو بندازی...بغل خودت بندازی...!

به این فکر کنید که برای یه تصمیم بزرگ تو زندگیتون فقط یک شب فرصت داشته باشید...این شمایید که اگه تو نروژ باشید میتونید شش ماه فکر کنید و در نهایت بهترین تصمیمو بگیرید...

دارم به این فکر میکنم...قدم زدن تو نروژ چقدر میتونه لذت بخش باشه وقتی هر وقت که دلت هوای آسمونو کرد بتونی رو همون سنگ فرش ها که با ریسه های طلایی رنگ تزئین شدن،بدون اینکه کسی ازت علتی بخواد دراز بکشی و زل بزنی و غرق بشی تو عمق تاریکی شهر...

با خودت زمزمه کنی

-دیوانه تر از من خودمم...!

یروزی میرم نروژ حتی اگه فقط شیش ماه از عمرم باقی مونده باشه😊🌟

رفت و آمد ها ادامه دارد؟نخیر😒

تو این یه هفته کلی از دوستان خواستن برن،خدا رو شکر نرفتن از جمله آقای رمانتیک،ماجده ی عزیز،یگانه جان و...   خدایی کامنت انقد ارزش نداره که بخاطرش اینهمه خاطره که تو بیان داشتید رو بزارید و برید نه؟

هفته ی قبل تولد یکی از رفقاااای جان من بود،صبا جانم ببخشید دیر شد ولی از همین تریبون میگم که 

تولدت مباااااااارکککککک💛💛💛

البته خودت میدونی چرا با رنگ زرد نوشتم😂😂

خیلی رفیقی برام خیلیییییی کلی آرزوی های قشنگ برا زندگیت دارم و امیدوارم همیشه شاد باشی و کمتر حرص بخوری😊😒


خوشحالم که خیلی از کسایی که میخواستن برن نرفتن واقعا خوشحالممم و ته دلم براشون دعا میکنم 

پیوند آقا علیرضا(آقای رمانتیک) و زهرای عزیز(فرشته ی بی بال) رو هم تبریک میگم😍😍😍امیدوارم همه چی خوب پیش بره و همیشه عالی و خندان باقی بمونید😃🎉

کاش

کاش بد نباشیم،کاش زندگی کنیم،کاش بفهمیم،کاش مهربون تر از چیزی باشیم که هستیم،کاش دوست داشته باشیم،کاش دوست داشته بشیم،کاش گوش کنیم،کاش عمل کنیم،کاش ببینیم،کاش چشم ببندیم روی هر چیزی که ندیدنش بهتر است،کاش خوبی کنیم،کاش راست بگوییم،کاش باشیم،کاش تنها نگذاریم،کاش همانی باشیم که هستیم،کاش نرویم،کاش بمانیم زمانی که بودنمان بهتر است،کاش حرفی که میزنیم را فراموش نکنیم،کاش رفیق بمانیم،خواهر بمانیم،برادر بمانیم


کاش!

چند کلام حرف حساب

سلام،چند روزه یه سری حرف هارو میخوام بزنم اما نمیدونم چرا ذهنم رضایت نمیداد...ولی به هر طریقی بود رضایتشو گرفتم که حرفارو بزنم،هرچند اگه به ضرر خودم باشه

1.اول اینکه برا کنکوریای عزیزمون کلی دعا میکنم امیدوارم همشون به هر هدفی که دارن برسن،هدف داشتن در صورتی قشنگه که دست یافتنی باشه،نا امید نباشید

2.چند هفته پیش یک شخص ناشناسی یک سری کامنتایی گذاشت برا پستام که واقعا ناراحتم کرد،من اخلاق بدی که دارم اینه که نمیتونم این طور حرفا رو سریعا فراموش کنم،اون شب من این موضوعو با یکی از دوستان بیانی در میان گذاشتم فقط برا اینکه کمی از ناراحتیم کمتر شه،ولی بدونید...شاید کسی بدتر از من باشه و این حرفایی که میزنید نه تنها چند روز بلکه تا آخر عمرش همراهش بره و آزارش بده،خواهش میکنم که مواظب حرفایی که میزنید باشید.

3.یک ماهی میشه که چند نفر از بیانی ها باهم کلنجار میرن و یجورایی دعوا راه افتاده بینمون،من هیچ گونه طرفداری نمیکنم...ولی میخوام تو چند جمله بهتون بگم که بخشیدن و بیخیال شدنو خدا برا این مواقع آفریده...بعضی وقتا لازمه بی توجه باشید،برای خودتون و دیگران جنگ اعصاب ایجاد نکنید خواهش میکنم

4.من از نظر خودم یه وبلاگ کاملا صمیمی دارم،با کسایی که برام کامنت میزارن خیلی صمیمی و راحت حرف میزنم،حالشونو میپرسم...ولی دلیل بر این نیست که من کسیو دوست دارم یا عاشقشم:/ حیف واقعا دلم نمیخواد خشک برخورد کنم

پ.ن:مرسی که خوندید و از همه بابت بعضی سوء تفاهم هایی که ایجاد شدن عذر میخوام،ممنونم که هستین💜🌹

چقدر با غصه میخونه


محسن یگانه ی عزیز:)

رفاقتی که دم میزدی کجاست

دلم گرفته از رفاقتی که به قول خودت قرار بود همیشگی باشه...ولی بدون،اسمتو نمیتونم رفیق بزارم وقتی نمیدونی یک ماهه کجام و چیکار میکنم...اسمتو نمیتونم رفیق بزارم وقتی حتی نمیدونی حالم چطوره و چند روز بود داشتم با خودم کلنجار میرفتم...اسمتو نمیتونم رفیق بزارم وقتی شش ماهه عمل شدم و حتی تو نمیدونی مشکلم چی بوده

پ.ن:حواستون به رفاقتاتون باشه

پ.ن:شبتون زیبا و پر ستاره...

خدا باهامونه

گاهی قدمی در زندگی ام گذاشته شد که گاهی شادی،گاهی غم،گاهی رفتن و گاهی ماندن را یادم داد...و من مرور میکنم با خودم بخیر باد یاد زردی های زنگ زده ای که روزی درخشان بودند...اینها همان زردی هایی هستند که ماندند،اما نه همیشگی...ماندند اما نه ابدی

در تقدیرمان رفتن را برایشان نوشته بودند!:)

میگفت: در دنیایی از نشدن ها دنبال چه میگردی

میگفتم:تو در دنیایی که برایت رقم خواهد خورد چه میکنی؟

اگر دنیایت پر از نشدن است،تقدیرت تو را در نشدن ها ساخته


کافه ای که در گوشه ی آن خیابان بود نام هر که را که ساعت ها پشت میز های چوبیش نشسته بودند و حرف زده بودند،همان دو نفره ها را روی دیوار هایش مینوشت،ترسم از اینست که بزرگ شویم اما دیگر در آن کافه جایی برای نوشتن اسممان باقی نماند...:)

آرزو کن که خداوند همان خداییست که آسمان را برای خنداندن گلی میگریاند...

به وقت خوشی

تو شلوغی جام جهانی و بازی های سرسام آور برو بچ من چند روز رو دائم جلوی تلوزیون رلکس کردم و از ساعت چهار تا دوازده شب فوتباله که میبینم،حالا زیاد مهم نیس کجا با کجا😂 و به صورت وات ده فاز طوری حرص میخورم...البته از برخی اتفاقات سرسام آور دیگه چشم پوشی میکنیم که حال خوبمون بد نشه😉بهتون گفتم که هفته ی قبل پنجشنبه برادرم و همسرش و دخترش(😍عمه فداش شه) از اهواز اومدن که چند روزی بمونن اینجا،باید بهتون بگم که داداشم چون مرخصی نداشت برگشت ولی همسرش و باران موندن که اخر هفته ی بعد برن...البته اینم بگم که احتمال 90% منم باهاشون برم اهواز و دو هفته بمونم اونجا،و البته چند نفر از دوستای اهوازیم رو هم ببینم 😉

گذشته ازین حرفا روزا خیلی بهتر از قبل میگذرن،هوا به شدت گرمه و من و پدر گرامی فقط در حال دعوا سر اینکه کولر روشن باشه یا نه هستیم،در جریانید که،اگه پدر تو جمعمون هست😃از همینجا ازش درخواست میکنم انقد به این کولر گیر ندین گرمه به مولا

بعد بازی ایران_اسپانیا به قدری استرس داشتم بعد بازی داداشم که کنارم نشسته بود میگف صدای قلب فائزه رو میشه شنید از بس که تند میزنه...میترسم بزنه یه جایی از بدنم یه مشکلی پیش بیاد حتی نزارن فوتبال هم ببینم:(   اخه چشه سرداااااار:'(

بعد سخن آخر اینکه دیدین که چجوری بروبچ فوتبالیستمون برای دفاع از دروازه از جونشون مایه گذاشتن؟(اون صحنه هه:(رامین رضاییان:()

یکی از روزنامه های ایتالیایی تیتر کرده بود که:کسی رو پیدا کنید که جوری ازتون محافظت کنه که بازیکنان ایرانی از دروازشون محافظت میکنن


پ.ن:همین الان برید آهنگ "جان مریم" استاد محمد نوری رو گوش بدید کلی خاطره زنده میشه😊😇✌

۱ ۲ ۳
درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan