روزمرگی های دختری از جنس باد🍃

پسرای نفهم

کی به این درجه از پستی رسیدید که ما نفهمیدیم؟

گاه با خود می گویم،مگر همه ی ما خلق و خوی خدایی نداریم؟اگر خدا بی رحم نیست...چرا ما انقدر بی رحمیم؟

که درخت سبزی را به سنگی سخت قالب کنیم،دردی از جنس خاکستر را به بادی سرد بسپاریم،بی رحمی چیست مگر جز آنکه بشکنیم نو دلی را که صاحبش تازه بندش زده بود؟

خدایا بباف کناف آرزوهایمان را

از تو یک چیز میخواهم،سرونوشتم را بنویس آنگونه که در توهم های روزانه ام می بینم:)

+خانه ها آوار شده اند،کسی در سطح شهر نمانده،اینجا چه میکنی؟اصلا چرا مانده ای؟

_چرا باید معشوقه ام را تنها زیر آوار ها رها کنم؟

یادمه وقتی کانال نویسی می کردم،یروز اومدم بگم"بوی عطر راننده خیلی خوبه،میخوام ازش بگیرم" و از اونجایی که من بدون چک کردن پی ام هامو ارسال می کنم نگو نوشتم"بوس عطر راننده خیلی خوبه میخوام ازش بگیرم"😂😂😂😂😂

خدا خیرش بده ماه زده رو که اومد بم گف و آبرومو جمع کرد:)

+چطوری رفیق ماه زده من😍

امروز یه تئاتر فوق العاده دیدم

اگه ارومیه اید برید و ببینیدش

_چیکار میکنی؟

+بازی میکنم

_اونموقع چی؟

+بازی می کردم و باهاش حرف میزدم

_ینی انقد سخت بود دل کندن از بازی؟

+نه!چیزی که سخت بود این بود که خودمو عادی جلوه بدم،بازی کمکم میکرد نلرزم،گاه از شوق،گاز از شوک!

دوستش داشتم و این را کس نمیدانست،بودنش را میخواستم،هنوز هم میخواهم...امان از زمانه،اشتباه اشتباه است...اما منی که بخشیدن برایم سخت است،ندانسته خواستم که ببخشم،عشق است دیگر،انسان را خل میکند!

کاش فرصتی بود که بگویم،چقدر نیاز به شنیده شدن دارید

چقدر نیاز به گوش دادن دارید

چقدر نیاز به منطق دارید

من اینجا هستم،روی این جغرافیا از نقشه ی زمین،یک نفر برای شنیدن،بودن،کمک کردن