دیوار

خانه هارا ویران کنید

دیوار ها به شهر حمله کردند!

به نام آرامش،

دیوها سرازیر شدند 

فاصله ها جان گرفتند 

و دل ها تنها[تر] شدند 

این واقعا آرامش بود؟

به نام آسایش،

سقف روی حصار نشست

راه پرواز سد شد

و تو،

آسودی؟

تنهایی آرامت کرد؟

تنهایی 

در میان تن ها

فقط رامت کرد.

:)))
يكشنبه ۱ تیر ۹۹ , ۱۰:۴۷ Mohammad husseyn Sirati

و او دیوانه‌ای تنهاست در زنجیر صد آواز
و گاهی چون شعاع صبح می‌ریزد به روی بسترش خاموش
و او آرام می‌آید به سوی نور
و دستی می‌کشد بر صبح و بر خورشید و بر نور
و می‌خواهد بگرید یا بخندد در میان نور
و می‌خواهد بمیرد یا بماند در میان نور

و گاهی در سکوت وحشی خورشید و خاک و انزوا
در مشت‌هایش پنجه‌ی صد شیر می‌روید
و او می‌خواهد از جایی که خوابیده است یا آرام بنشسته است ، برخیزد
و بگریزد میان دره‌های سبز
و یا چون زنبقی وحشی میان ریگ‌ها روید
و یا خورشید را در تپه‌ها بر سینه بفشارد

و او دیوانه‌ای تنهاست با آوار صد دیوار
و گاهی چشم در چشمان مردان و زنان شهر می‌دوزد
و می‌خواهد بخواند خط ‌ناخوانای رازی را که پشت چشم‌ها خفته است
و می‌خواهد بپیماید بیابان سیاهی را که پشت قلب‌ها مانده است
و می‌خواهد بکوبد گام بر هر جاده‌ی پندار
و در هر گام او تنهاست با آوار صد دیوار


رضا براهنی

عالییی💛💜
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan