ستارگان را بشمار

ستارگان آسمان را بشمارید و برسید به جایی که دیگر راهی جز رها کردن ندارید،رها کنید،بسپریدش به همان آسمان،چون شمردن آنهمه ستاره فایده ای برایتان ندارد،نه مانند قبل ها خوابتان می برد،نه کمکی به دور انداختن فکرهایتان می کند،صبر کن!با این ستاره چند صدمین خاطره ام را مرور کردم؟ رعد و برق زد،شنیدید؟سخت بود شنیدنش چون وجود نداشت،چشم های من هستند که برق می زنند و اشک هایم چون رعد درون من می غرند...باز رعد و برق زد،شاید مانند دیوانه ی "رسول بانگین" خدا دارد از من عکس می گیرد...اما در آن داستان فقط عکس مرده ها را به دیوار می آویختند،اوه،صبر کن،اینجا کجاست؟شما هم سپیدی را می بینید؟یا من فقط انقدر چشمان پیچیده ای دارم؟ اما من که چشم هایم را بسته ام...فراموش کرده بودم با ذهنم هم میتوانم ببینم!

یه زمانی حتی ساعت ها طول میکشید تا خوابم ببره ، همش فکر همش رویا همش فانتزی هام 

ولی تقریبا یکساله یهو همش تموم شده ! زود خوابم میبره هرکاری میکنم مثل قبلنا باشم نمیشه 😔

منم...

سلام :)

گاهی آدم اینقدر خسته س که به ستاره شمردن نمیرسه و خوابش میبره ...

سلام
عه،چه خوب
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan