دود طعم دار سیگار

وقتی آمدم که بنویسم،سردرد عجیبی مثل شمشیری در سرم بازی می کرد!نگران بودم،شاید نگران کسی،شاید نگران آینده ای،شاید نگران پاسخی...دلم گرفته بود،دلم میخواست سیگاری گوشه ی لبم می گنجاندم و دود می کردم تمام افکارم را،اما نه سیگاری بودم نه دلم می خواست باشم...آمدم و نوشتم اما پاک کردم...با خودم گفتم:این بندگان خدا چه گناهی کرده اند که افکار آشفته ام را تحمل کنند...نوشتم و پاک کردم،کمی که احساس سبکی کردم،به نیت دود سیگار نفسی بیرون دادم و باز هم منتظر ماندم،آمد:) همان که نگرانی هایم را در چند دقیقه پایان داد،اصلا انگار فراموش کردم و پر کرد گودال افکارم را با کلوخ هایی از جنس غصه دار مشو و من هستم،دلم رفت،رَفت،رُفت

اصلا شاید خدا هم با من هوس سیگار کرده بود،با اینکه سیگار در کائنات یافت نمیشد،رو کرد به بنده اش که من باشم و گفت،یکی برایت میفرستم:آرامبخش تر از دود طعم دار سیگار!:)


"تکه ای از نامه ای نانوشته"

 

یه لحظه خب واسه نداشتنه رفیقه دلم گرفت
میفهممت
بیا این ور بازار سیگار بسته ای و نخی بدووووو
سال نو مبارک :)))))
سال نو شمام مبارک
ولی انصافا دود طعم دار سیگار بعضی از موقع ها میشه یه خاطره
مثل بوی سیگار معلم فیزیک صبح های دو شنبه و پنج شنبه
یا مثلا بوی سیگار استاد ش.ل که تا یه هفته رو لباس ادم میمونه از بس سیگار میکشه
هوم😢😔
چرا غصه
من وقتایی که پر میشم یه گوشه میشینم تو خلوت خودم ترجیحا تاریک ، گریه میکنم یا با خودم حرف میزنمو یا تو دلم حرف میزنم ، اگه بشه با مامانم حرف میزنم ، بعضی وقتا مینویسمو پاره میکنم میریزم دور 
ولی یه وقتایی خیلی پرم یهو دلم هوس میکنه ، هوس اون بالایی و میشینم باهاش مثل یه رفیق درد و دل میکنم
منم جز نوشتن و حرف زدن با خدا رفیق دیگه ای ندارم
سیگاری شدی ؟
نوشتم نه سیگاری هستم و نه میخواستم باشم
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan