سکوت را خدا قرن هاست آفریده!

گاهی چشم میبندم و لبخند میزنم و سکوت میکنم:)من کور نیستم که نبینم،عاشقانه هایت با دیگران را...من ناشنوا نیستم که آوازه ی عشقتان را از خشت به خشت دیوار های کوچه های بن بست که باران بوسه بر گونه هایتان باراندند نشنوم...شاخه گل رز سرخی که از دستانت ربودم تا لمس دستانت را روی خار هایش حس کنم،فراموش نمیکنم،جوری شاخه گل را در دستانم فشرده بودم،جوری خارهای گل سرخت زخمی ام کرده بودند... که سرخی خون جاری از دستانم رنگ آلود تر از گلبرگ های گل سرخت بود...

غمگینم چون بعد از 3 ماه و 12 روز،به ازای هر تار موی سفیدی که میان خاکستر آباد موهایم میدیدم،گلبرگی از گل فرو می افتاد...لب هایم خشک شده اند بس که تکرار کرده ام:

گر دلبرت باشم دیو شدن را بلدی؟!



پ.ن:از من پرسیدند،چرا رز سفید را دوست نداری؟!

جواب دادم:بس که خون گریه کرده،سرخی لبهایش فرو ریخته اند...

چه استدلالی :)
:-)
خیلی قشنگ نوشتی،به مدت چند ثانیه منو تو خلسه برد...:(

قشنگ خوندی
عزیزمممم:(
معلومه زیاد جوک های پ ن پ میخونی؟
اتفاقا خیلی بدم میاد ازشون😅
آخی :(
چ غمگین ..
:-(
شنبه ۲۰ مرداد ۹۷ , ۱۵:۵۷ رضا `پسر از جنس پدر`
نه بابا اینا مادر زادی سفید بودن هیچ گلی از قرمزی سفید نمیشه مگر این که غمی داشته باشه و اون غم پیرش کنه ...
بله:)
خیلی زیبا بود
ولی غم انگیز 😔
ممنون زیبا خوندید؛)
بسیار زیبا بود ...
مخصوصا پ.ن عالی بود.
:)
زیبا خوندید:)
ممنون
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan