جمعه ۵ مرداد ۹۷
ایهام میخواند،من غرق در افکارم که غرق در پیچیدگی های مغزم،گوشه از مغزم پر از دیالوگ هایی که درک میشن و من هم دختری که زانو هایش را به آغوش کشیده گوشه ای چین خوردگی های مغزش نشسته و لبخند میزند و میخواند:
به گل نشسته ای به یاد ساحلم...!
دلتنگتم،دلتنگ تویی که حتی وقتی نیستی بد جور هوای هوا داریت میپیچه لای موهام،دیشب خیلی سخت گذشت،همه بودن...اما تو نبودی
جات بدجور خالیه،این منم؟منی که با دست خودم اون رضایت لعنتی رو دادم و الان با وجود تمام بدحالی هایی که دارم با جون و دل تحمل میکنم،با تمام تنهایی هایی که حس میکنم از کاری که کردم،از امضایی که زدم پشیمون نیستم! باور نمیکنم که این من باشم!
*منتظرتان!می مانم حتی اگر دریا هم از انتظار باران خسته شود!
عکسنوشت:ماهِ دیشب کامل بود و کهکشانی از ابر ها دورش!
چه غریبانه زیبایی ماهِ من!:)