الوعده وفا

قول دادم خوب باشم و دارم سعیمو میکنم حالمو خوب کنم و لبخند بزنم... عجب روز بدی بود ولی...دلم برا برادرم که تو اهوازه تنگ شده،و همچنین زن داداش و برادر زاده ی شیطون و کوچولوم باران...کاش زودتر بیان،قراره عید فطر بیان ارومیه و من بی نهایت خوشحالم...امروز از بس حوصله سر بر بود مجبور شدم بشینم و کل روزو فیلم ببینم،انقدر که هوا گرمه حتی نتونستم برم رو پشت بوم و یکم حال و هوام عوض شه...اینم بگم،میخوام وقتی برادرم از اهواز اومد...موقع برگشتنشون منم باهاشون برم و چند هفته ای بمونم اونجا... فضای اطرافم خیلی دپ و خسته کننده شده،برم یکم حال و حوصله م برگرده سر جاش...برا برادر زاده هام میخوام کادو بخرم...راستش از بس همه چیز دارن نمیدونم چی بخرم براشون...یکیش پنج سالشه و اسمش ثناس...دومی هم دو سالشه و اسمش بارانه...شما راهنماییم کنید


😊
عروسک
همه نوع عروسک دارن خب:(
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan