دیوار به دیوار

همسایه ی دیوار به دیوارمون...پسرش اسمش علیه و دو ماه از من کوچک تره...از بچگی با علی تو کوچه دوچرخه سواری میکردیم...من خیلی خوب بلدم اسکیت برونم...یادمه یبار قرار شد به علی و پسر خالش که همسن خودش بود اسکیت یاد بدم ...وای که چقدر اون روز خندیدم من😂😂😂واقعا خنده دار بووود...داشتم میگفتم...خلاصه اینکه کل بچگیم و تا همین چهار پنج سال پیش دوستای صمیمی عین خواهر برادر بودیم...بعدش که بزرگ شدیم و دیگه نشد بریم کوچه و دوچرخه سواری کنیم دوستی منو علی هم کمرنگ تر شد...امروز وقتی داشتم از جلسه امتحان برمیگشتم دیدمش خیلییییی بزرگ شده بود...تقریبا هر چند روز یبار میبینمش ولی تاحالا انقدر دقت نکرده بودم که چقدر بزرگ شده و قیافش عوض شده...کاش میشد دوباره برگردیم عقب و مث قبلنا تو کوچه دوچرخه سواری میکردیم و نزدیکای غروب میرفتیم چهار تا بستنی میخریدیم،دو تا مال من دو تا مال توD:...یادش بخیر:( 

پ.ن:این عکسه قشنگ دختری از جنس باده:))

هووم.
آره حس بدیه پیر شدن...
پیر شدیم رفت😢😢😢
دوشنبه ۲۱ خرداد ۹۷ , ۱۵:۴۰ رضا `پسر از جنس پدر`
عجب :/ دوستی هست دیگر آدم وقتی بزرگ میشن حسرت گذشته هاشون رو میخورن وقتی که بزرگ میشی محدود میشه ول کودک درونت هنوز همون بچه سابقه دوست داره اسکیت بازی دوست داره کارهای بچه گونه بکنه ولی وقتی میای با واقعیت میبنی که نمیشه ....
دقیقا...اما واقعیت همیشه مقابلش رو میگیره
همه چی یه روزی میشه خاطره
دقیقا حوا جان
منم دلم برای بازی های تو کوچه تنگ شده:)
هعی
دوشنبه ۲۱ خرداد ۹۷ , ۱۴:۱۱ وحیده پوربافرانی
چه خاطره شیرینی......
مثل رویا...
:)
همونقد قشنگ
😢😢

چه رفاقتی
😿😿😿
سلام نمیدی بهش؟
چرا ولی همون در حد سلام😂
واقعا ای کاش میشد آدم به عقب برگرده و دوباره بچه بشه ...
همونقدر زلال و خالص بدون هیچ شیله پیله ای ...
ای کاش .‌..
:)
هعی کاش
خندش تلخه بفهم
بله فهمیدم:/
هههه
خنده داره:/
خسته نباشید
ممنونم
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
درباره من
خاطره ها گریه سازند
من دختری از جنس باد میدوم
مابین ثانیه ها و دقیقه ها
لبخند را رها نمیکنم
چون زندگیم را می سازد...
اما میسازم
فردایم را از جنس شادی
بهتر از قبل
زیبا تر از قبل...
Designed By Erfan Powered by Bayan